جانِ من، آرامِ من، صبر و قرارِ من کجاست؟
جانم آمد بر لبم آن غمگسارِ من کجاست؟
جمعِ خوبان کرده از اِمروز، آہنگِ شکار
دلبرِ صیدافگن آہوشکارِ من کجاست؟
ساقی و نقل و شراب و شیشہ و پیمانہ است
شمعِ بزم و بادہ نوش و مَیگسارِ من کجاست؟
تیرہ شد روزم چو شب، بی نورِ شمعِ رویِ او
مونسِ جان و دل و شبہایِ تارِ من کجاست؟
در گلستان خونِ دل از دیدہ میریزد مرا
در میانِ گلرخان آن گلعذارِ من کجاست؟
سروِ گلشن شد شہِ تیمور، حقِ قُمریان
سروِ آزادِ من و باغ و بہارِ من کجاست؟