خیام ۔۔۔ رباعیات (الف، ب، ت، خ، د)

برخیز بتا بیا ز بهر دل ما حل کن به جمال خویشتن مشکل ما یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم زآن پیش که کوزه‌ها کنند از گل ما ۔۔۔ چون عهده نمی‌شود کسی فردا را حالی خوش دار این دل پر سودا را می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه بسیار بتابد و نیابد ما را ۔۔۔۔ قرآن که مهین کلام خوانند آن را گهگاه نه بر دوام خوانند آن را بر گرد پیاله آیتی هست مقیم کاندر همه جا مدام خوانند آن را ۔۔۔ گر می…

Read More

بیدل ۔۔۔ از هوس چون شمع‌گر سر بر هوا برداشتم

از هوس چون شمع‌گر سر بر هوا برداشتم چون تامل شدگریبان نقش پا برداشتم زندگانی جز خجالت مایهٔ دیگر نداشت تر شدم چون اشک تا آب بقا برداشتم ناتوانی در دماغ غنچه‌ام پرورده بود پایمال عطسه گشتم تا هوا برداشتم خواهشم آخر به زیر بار منت پیرکرد پیکرم خم شد زبس دست دعا برداشتم هرکجا رفتم غبار زندگی در پیش بود یارب این خاک پریشان از کجا برداشتم چون نهال از غفلت نشو و نمای من مپرس پای من تا رفت درگل سر ز جا برداشتم از پشیمانی کنون می‌بایدم…

Read More